اروتیسم در آینه ادبیات

7 Min Read

اروتیسم در آینه ادبیات

«مهابت عشق آنجاست که شوق و میل را حدی نیست حال آنکه توان اجرا محدود است، خواهش و تمنا بی‌انتهاست اما عمل، برده‌ی حدود است.» این عبارات شاعرانه را شکسپیر از زبان ترلیوس و خطاب به محبوبه‌اش کرسیدا در نمایشنامه معروفش ترلیوس و کرسیدا نوشته‌است تا از بیکرانگی آزاردهنده‌ی خواهشهای انسانی شکوه کند. خواهش‌هایی که از هر دو سو آزاردهنده است. آدمیزاد از یک سو لاینقطع در آتش کسب تمناهای خود می‌سوزد و از آن سو هنگام به دست آوردن و وصل به آنچه مشتاقش بوده، باز هم همچنان ناراضی خواهد بود. چیزی را با تمام وجود و تمام و کمال می‌خواهد اما با رسیدن به آن در اندوه فروکش کردن این عطش غرق می‌شود تا عطشی تازه جایش را بگیرد؛ چرا که هیچ محدودیتی برای خواسته‌ها بشری نیست. هر مرزی که فتح می‌شود آرزوی مرزهای تازه را بیدار می‌کند و هر انسانی به واسطه‌ی گستردگی قوه‌ی تصور و شدت تمایلاتش در وسعت بخشیدن به قلمرو خواهشهای شخصی امکاناتی نامحدود در اختیار دارد که مدام به آتش چرخه‌ی تمنا و حسرت سوخت می‌رساند.

ادبیات، اقلیم به رسمیت شناختن تمامی احساسات

اما همین بی‌حدومرزی گستره‌ی هواها و خواهشهاست که باعث وحشت جوامع انسانی و نهادهای اجتماعی مذهبی شده و نبردی مداوم را میان سنتها و قوانین خودساخته با سوژه‌های ممکن و ناممکن خواهش‌های انسانی به وجود آورده تا زنجیری برای مهار زنان و مردانی باشد که دلهایشان برای عبور از مرزهای سفت و سخت هنجارها و عرفها در تپش همیشگی‌ست. اما این نبرد تنها به عرصه عمومی خلاصه نمی‌شود و همانقدر که نیروهای سرکوب در جهان عینی بیشتر در تحکیم این سلطه می‌کوشند، میل وافر انسان به رهایی، نیز بیشتر به آزادی در حوزه هنر و ادبیات متوسل می‌شود. در این بین اقلیم ادبیات به عنوان یکی از مهمترین شاخه‌های هنر، سرزمین به رسمیت شناختن تمامی ابعاد احساسات انسانی‌ست و در این سرزمین است که تمام تمایلات ممنوعه‌ی قواعد عرفی و شهری، حق بروز و رخ‌نمایی و جولان پیدا می‌کنند.

وحدت در عین کثرت

و اعجاز غریب ادبیات دقیقا در همینجاست. ادبیات نه تنها از یک جنبه این عرصه‌های رهایی خواهش‌ها را آشکار می‌‌سازد که از جنبه‌ای دیگر، همزمان با کاویدن آنها سعی می‌کند به کشف دلایل بروز و ظهور این خواسته‌های خارج از عرف نیز نقب بزند و از بطن هریک به جهانی تازه رهنمون شود. جهانی که درآن خواهش‌های تن با ترس و مرگ و وسواس و طمع و حسد و خشم پیوند می‌خورد و نشانمان می‌دهد که ما انسانها با وجود کثرت و گوناگونی تمایلاتمان تا چه حد شبیه یکدیگریم.کاوشی که شاید از زمان آغاز یکجانشینی و پدید آمدن نخستین قوانین بشری، همواره برای شناخت و محدودسازی یا به رسمیت شناختن هواهای انسانی درجریان بوده است.

توصیف عشق با زیبایی‌شناسی و تن‌کامگی

از جنبه‌ی نخست، معنا دادن به زیبایی و خواهشهای تن ورای لحاظ کردن قواعد و مرزهای برساخته اجتماعی، موجب خلق آثار ادبی بسیاری شده‌است که ردشان را می‌توان در اسطوره‌ها، کتب کلاسیک و داستانهای معاصر پی گرفت. داستانهایی سودایی که عشق را با تن‌کامگی و زیبایی‌شناسی توصیف می‌کنند و برخلاف خوانشهای عموما سطحی، بازتاب‌دهنده گره‌های روانی شخصیتهای مخلوقشان‌اند. جایی که خالق این آثار توانسته در میانه‌ی دو جهان قرار بگیرد. یک طرف دنیای قواعد و سنن آدمیان و سوی دیگر جهان ناشناخته و هوسناک خواهشهایش و در این کشاکش، برای ارضای این امیال یا شناخت و یا اعلام آنها و یا حتا تنها برای مواجه شدن نزدیکتر با امکان وجود آنان دست به خلق جهانی زده که در شعر و داستان و حماسه و غزل و ترانه تجسم یافته است.

شناخت گره‌های گناه‌آلود روان آدمی

از جنبه‌ی دوم، این انسان، این خالق آثار، در همین مواجهه با وجوه تاریک و پس‌رانده‌شده‌ی تمایلات مخفی و گاه شیطانی‌ شمرده‌شده و نکوهیده‌اش، مانند بازتابی در آینه تصویری تازه از خود و گاه نوع انسان به مخاطب خود ارائه می‌کند. تصویری که در بسیاری موارد کلید شناخت گره‌های گناه‌آلود بسیاری در شخصیت انسان شده. از شهوت و حسد و طمع گرفته تا حرص و بخل و قتل و خشونت. در این میان اما شاید مهمترین این حوزه‌ها که به علت ذات جنجالی و مطرودش حتا در حیطه ادب و هنر نیز محتاطانه مورد بررسی قرار گرفته، حوزه‌ایست که مستقیما به خواهش‌های تن و پیوند قطعی اما پیچیده وچندوجهی و مدام انکار شده‌ی تن و روان می‌پردازد. چه مرزی برای خواهشهای تن هست؟ این مرزها تا چه حد زاییده اخلاق است و تا چه حد سنتها و قوانین؟ از همه مهمتر ریشه‌ی این تمایلات پیچیده و گاه بدنام و ممنوع را چطور باید در اعماق پنهان لایه‌های روان آدمی جست؟

سرنوشت آثار «ممنوع» و نویسندگانشان

گفتن و شمردن آثار ادبی اینچنینی از شرق تا غرب سوژه این سلسله گزارشهاست، آثاری که بسیاریشان تا مدتها با پسوند «ممنوع» شناخته می‌شدند و نویسندگانشان گاه به وقاحت وپرده‌دری متهم و مطرود می شدند و گاهی هم برعکس به سبب تابوشکنی به شهرت و مکنت می رسیدند. مارکی دوساد، جویس، هنری میلر، ناباکوف، کاواباتا، یوسا ، مارکز و توماس مان از جمله این نویسندگان اند. در برنامه‌های پیش‌رو قصدمان معرفی و نورتاباندن به آثاری است که یا در تاریکی قفسه‌ها خاک خورده‌اند یا با عینک کتمان از برخی از وجوه مهم جهانشان چشم‌پوشی شده است. برکشیدن نقاب از آثار جنجالی این نویسندگان و بررسی تاثیر و تاثرشان بر یکدیگر را در شماره‌های آتی با ما پی بگیرید.

Share This Article
Exit mobile version